دو خاطرهی عبرت آموز
سید حسن فاطمی
متأسفانه بعضی افراد، پیشرفتهای حسن آباد را نادیده می گیرند که این نوعی کفران نعمت است. دو خاطره از وضعیت فرهنگی حسن آباد در گذشته می آورم. با این امید که روشن شود حسن آباد کجا بود و الآن کجاست.
پیش از این، جناب آقای حسن قیصری نیز مطلبی در همین زمینه با عنوان «یادمان نرود» داشت.
خاطره اول
چون رفتار ناشایست در این خاطره، مربوط به یکی از اجداد خودم می شود، آن را نقل می کنم.
حدود صد سال پیش، زن یکی از اربابهای حسن آباد به حمام عمومی می رود. متوجه می شود یکی از زنان سطح پایین ـ با هزار بدبختی ـ لباسی شیک تهیه کرده و کنار حوض گذاشته تا بعد از استحمام بپوشد. خانم ارباب با دیدن این صحنه بسیار عصبانی می شود و آن لباس را در حوض آب پرتاب می کند و فریاد می زند: این لباسها برای ما اربابهاست نه شماها!
سپس با کمال وقاحت، آن زن را به باد کتک می گیرد اما آب از آب تکان نمی خورد!!!
خاطره دوم
دکتر علی صادقی در اولین قسمت از «خاطرات کودکی» خود چنین می نویسد:
صف مدرسه موقع تعطیلی از جلوی درب ورودی "اداره" می گذشت که همیشه یکی دو ژاندارم خواب آلود روی سکوی آن نشسته بودند و رهگذران بایستی بهشان سلام می کردند و اگر سوار بر الاغ یا دوچرخه بودند پیاده می شدند و چند قدم دورتر باز سوار می شدند. (البته این رسم برای بزرگترهایی که کنار کوچه ها و زیر بازارچه ها می نشستند هم اجرا می شد.)
و اما الآن ...
این ضعف فرهنگی تقریبا تا شروع انقلاب اسلامی ادامه داشت. با شروع انقلاب بود که شعار «مرگ بر ارباب» بر در و دیوار نوشته شد و اربابها به وحشت افتادند.
براستی اگر در این زمان زن اربابی پیدا شود و در حمام عمومی، آن رفتار را انجام دهد، مردم با او چه خواهند کرد؟ آیا روزگارش را سیاه نخواهند کرد؟ آیا دادگاه پدرش را در نخواهد آورد؟
امروز برخورد نیروهای انتظامی با مردم و برخورد مردم با آنها چگونه است؟ آیا آن احترامهای بیجا و مزخرف، هنوز دیده می شود؟
آن زمان عموم مردم باور کرده بودند که اربابها و نظامیان باید آنگونه باشند و ما اینگونه! به یاد دارم وقتی امام خمینی مرحله ی دوم انقلاب را در سال 1356 شروع کرد، یکباره ورق برگشت و بسرعت دید مردم نسبت به افراد ظالم عوض شد.
آیا امروز هم مدیران و مسئولان حسن آباد همان رفتارها را دارند؟ باید احترام دیگران محفوظ باشد اما آیا چنین احترامهایی از روی ترس است؟